مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر



ماجرای آن دو برادر در آیات ۲۷ إلی ۳۱ سوره­ مائده به این صورت آمده است:

وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّک قالَ إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ (۲۷) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَی یدَک لِتَقْتُلَنی‏ ما أَنَا بِباسِطٍ یدِی إِلَیک لِأَقْتُلَک إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ (۲۸) إِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی‏ وَ إِثْمِک فَتََ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِک جَزاءُ الظَّالِمینَ (۲۹) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ (۳۰) فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کیفَ یواری سَوْأَةَ أَخیهِ قالَ یا وَیلَتى‏ أَ عَجَزْتُ أَنْ أََ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِی سَوْأَةَ أَخی‏ فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ (۳۱)

۲۷. و داستانِ دو پسر آدم [هابیل و قابیل‏] را به درستى بر آنان بخوان، آنگاه که قربانى‏‌اى به پیش آوردند، پس، از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. [قابیل‏] گفت: بى‏ گمان تو را خواهم کشت. [هابیل‏] گفت: خدا تنها از کسانى مى‏‌پذیرد که پارسایند. ۲۸. اگر تو دستت را به سویم گشایى تا مرا بکشى، من هرگز دستم را به سویت نمى‌‏گشایم تا تو را بکشم؛

ادامه مطلب

سلام!

آرام آرام گام برمی داشت. میان کوچه آمده بود. رهگذران کوچک و بزرگ از کنارش می گذشتند. زیبا و مهربان، به رهگذران نگاه می کرد. لب هایش می شکفت. صدای جذاب و نرمش در کوچه می پیچید: سلام علیکُم».

بوی خوش سلامش مثل نسیم بهار، دل ها را نوازش می داد.

اسم دوست

ادامه مطلب

نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

وَمِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللَّهِ أَندادًا یُحِبّونَهُم کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ آمَنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَو یَرَى الَّذینَ ظَلَموا إِذ یَرَونَ العَذابَ أَنَّ القُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدیدُ العَذابِ۱۶۵
بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست می‌دارند. امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند،) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ (نه معبودهای خیالی که از آنها می هراسند)
[سوره بقره، آیه ۱۶۵]

▪️امروز اگر ت در قبال حکومت، بی‌اعتنا و بی‌مبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حکومت اسلامی تضعیف می‌شود. حکومت اسلامی، حکومت قرآن و حکومت فقه و فقیه و حکومت علم و عدل است. حکومت برای گسترش آرمان‌های اسلامی است. تشکیل حکومت اسلامی، آرزوی همه‌ی اولیاءالله در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه ی که اسلام را ترویج و احکام آن را پیاده می‌کند، حمایت کند. مگر عالِم دین می‌تواند نسبت به حکومت اسلامی بی‌اعتنا بماند؟ افراد کافر به اسلام، در مقابل حکومت طاغوتی بی‌اعتنا می‌مانند. طاغوت» یعنی کسی که در مقابل خدا، دستگاهی برپا می‌کند: اندادالله شرکاءالله. کسانی که خود را بنده‌ی مطیع خدا می‌دانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش می‌کنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاک می‌سایند که به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در کشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند که مانند یک عبادت، از آنان حمایت کنند.
۱۳۷۴/۰۹/۱۶


نتیجه تصویری برای عکس رهبر و پرچم

علامه مجلسی می نویسد: روزی حضرت رسول اکرم(صل االله علیه و آله) در مسجد نشسته بودند.

عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا(صل االله علیه و آله)! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم.

مرا کمکم کنید.

حضرت(صل االله علیه و آله) به بلال فرمود: این مرد را به خانه فاطمه(سلام الله علیها ) ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.

بلال آمد و داستان را برای حضرت فاطمه(سلام الله علیها) تعریف کرد.حضرت(سلام الله علیها) گردنبند خود را که هدیه بود، به بلال دادند و فرمود:

این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.

ادامه مطلب

نتیجه تصویری برای عکس حضور انقلابی رهبردر انتخابات اسفند 98

✍️ روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.

1️⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمی‌شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.

2️⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.

3️⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.

بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به  دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.

استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

افسانه پالاش (وکیل پایه یک دادگستری) شگفتی های آفرینش دریای بی کران عرفان اسلامی مرجع به روز اطلاعات سینما و تلویزیون نرم افزار افزایش بازدید سایت تفریحات سالم خلوت شیشه ای کوچک من بازاریابی، تبلیغات، برند پوست ، مو، زیبایی